همه چی آرومه
دقت کردین هر وقتی یه روزنه ی امیدی توی زندگیتون پیدا میشه ، فورا" یه پتروس فداکار پیدا میشه و دستشو میکنه توش ؟
اوضاع امروز ما هم همینه . البته خدا را شکر ، وضع نسبت به دوره ی قبلی خیلی تغییر کرده و بهتر شده . دیگه نه خبری از تورم هست و نه از گرانی ( اگه باشه هم سی چهل درصد بیشتر نیست ) . دیگه نه خبری از افزایش قیمت آب و برق و تلفن هست و نه نفت و گاز و بنزین ( اگر هم افزایشی باشه ، با شیب ملایم 75 درصدیه ) . حتی از سفرهای استانی چند صد مصوبه ای و استقبالِ گله ای مردم و دویدنشون پشت سر ماشین آقای رییس هم دیگه خبری نیست ( اگر هم همچین چیزی باشه ، کاملا" خودجوشه ) . از شر فیلترینگ فله ای هم که دیگه راحت شدیم ( اگر هم فیلتری باشه ، به این خاطره که اختیارش دست دولت نیست ، بلکه دست کمیته تعیین مصادیق مجرمانه هست ) .
یارانه ها هم که همچنان برای فقیر و غنی برقراره .
دیگه مرگ می خواییم؟
همین دیشب ، پدربزرگ رو در خواب دیدم که انگاری خونه اش پر شده بود از گونی های برنج و روغن . انگاری گفتم اینها رو از کجا آوردی پدرجان ؟ گفت : " آخه فرمهای ثبت نام یارانه رو طوری پر کردم که از امروز صبح ، سیل کمک های مردمی ، هلال احمر و صلیب سرخ به سمت خونمون روانه شده ".
خدا رحتمش کنه . هیچوقت سختی ها و مشکلات زندگی ، اون رو تسلیم نکرد .خیلی کم غمها و غصه هاش رو بروز می داد . به قول خودش ، اونقدر بغضهاش رو قورت داده که اسهال گرفته .
همیشه می گفت : پسرم ، شکست ، ماله مَرده . اصلا" زندگی بدون شکست و تلخی ، معنا نمیده . معتقد بود یه وقتایی آدم کُلِّ مسیر زندگیش رو میرینه ، تا موقع برگشتنش یه وقت راه رو گم نکنه . و خوشحال بود از اینکه راهش رو گم نکرده .
با همه ی اینها ، پدر بزرگ تا لحظه ی آخر ، با صفا ، سرزنده و البته "تیز" بود . مثلا" همیشه برای ماچ کردن زن های فامیل ، ترفند خاص خودش را داشت : " تو هم مثلِ اولاد خودمی ... "