خاطراتی از حج - مکه - 1

خاطراتی از حج - مکه - ۱

   نیمه های شب ، به مکه – حرم امن الهی – رسیدیم . پس از توقفی کوتاه در هتل ، روانه ی مسجد الحرام شدیم . اینجا آخر دنیاست . در روزها و شب هایی که در مکه هستی ، آرامش و سبکیِ جسم و روحت را با تمام وجود احساس می کنی .

  با اولین نگاهم به کعبه ، اُبهت و سنگینی اش ، وجودم را گرفت . خدایا اینجا جاییست که از هشت سالگی هر روز و هر شب به سویش نماز خوانده ام . اینجا بیت الله است . قبله ی کائنات .

  گویند اولین باری که چشمت به کعبه افتاد هر آرزویی کنی برآورده می شود . جدالی در آن لحظه در وجودم در گرفت که اول برای خودم دعا کنم یا اول برای دیگری . دعا برای دیگری برنده شد ...

 ادامه ی این مطلب

 

ادامه نوشته

یادداشت هایی از مدینه (1)

 خاطراتی از حج - مدینه - ۱ 

 همه چیز از یک تماس تلفنی از یک دوست از تهران شروع شد :

-- : فلانی ! می خوای بری حج ؟                ---- : منو گرفتی ؟!

  چند روز بعد !  : هواپیما با تکانهای شدید و غیر عادی به بالای شهر مدینه رسیده است . سر و وضع خواهران و برادرانِ همسفر با ما چندان شباهتی به یک زائر خانه ی خدا ندارد . بیش از 90 درصد آنها دانشجویان ایرانی شاغل به تحصیل در خارج از کشور ( از قاره های مختلف ) هستند .

   از آن بالا ، زمینها و بیابانهای اطراف مدینه ، کاملا" سوخته و سیاه به نظر میرسد . لحظاتی بعد ، هواپیما در فرودگاه مدینه به زمین می نشیند . نکته ی جالب اینکه ، فرودگاه مدینه ، هیچ شباهتی به سایر فرودگاههای کشورهای دیگر نداشت . فرودگاهی بینهایت ساده و بی زرق و برق . حتی فرودگاههای کوچکِ شهرستانهای کشورمان هم شیکتر و مدرن تر از آن بنظر می رسند . پس از انجام تشریفات لازم ، از فرودگاه به سمت شهر مدینه حرکت می کنیم . ( خبری از بازرسانی ها و سختگیری های آنچنانی در فرودگاه مدینه نبود ) .

    هر چه بیشتر به شهر نزدیک تر میشدیم تعجب من بیشتر میشود . مدینه آن شهری نبود که من فکرش را می کردم . خانه های پراکنده و زشت و زیبا کنار هم . اصلا" بافت متمرکزی نداشت . خبری هم از دیوار نوشته هایی با مضمون " عسل حاج فرج گراش " نبود . شب ها که در خیابانهای شهر مدینه ( مخصوصا" بافت سنتی اش ) قدم میزنی ، دقیقا" احساس می کنی که در خیابانهای شهری مثل زاهدان یا زابل قدم میزنی با  آنهمه برادران بلوچ با لباس و پوشش خاصشان و محیط کاملا" مردانه ی شان . یه جورایی احساس نا امنی میکنی .

   به شهر مدینه رسیدیم . شهری که از تمام گوشه و کنارش بوی عطر رسوالله و خاندان مطهرش به مشام می رسد . پس از رسیدن و استقرار در هتل ( رویا النور ) پیاده بسمت مسجدالنبی حرکت میکنیم . حرم مطهر ، لابلای ساختمانهای بلند هتل ها محصور شده است . یک کج سلیقگی تمام عیار در مکان استقرار هتل ها . دست فروشان و دوره گردها ، جلوه ی نازیبایی را به فضای اطراف مسجدالنبی و بقیع داده اند .

 -----    ادامه ی این مطلب   ------

 

ادامه نوشته