هفت سال بعد از بیست و هفت سالگی !  

  نزدیکی های ظهرِ یکی از روزهای تعطیله . به سختی از خواب بیدار میشم . بنظرم خوابیدن زیر پتو با کولر روشن ، یکی از معدود لذتهایی هست که اسلام یادش رفته حرام اعلام کنه . امروز بنا بر روایتی سالروز تولدمان است . هفت سال پیش در چنین روزی بیست و هفت ساله شدم ! 

 یادمه از بچگی 1 ستاره را نشون کرده بودم توی آسمون ، میگفتم این ستاره ی منه . بیست و هفت سال بعد که فهمیدم چراغ دکل مخابراته ، کمرم شکست !         بگذریم . ...

به یاد دوران کودکی ، به سراغ کتابهای آن دورانم رفتم . 

 با خوندن هر ورق از کتابهام ، حس میکنم باید با کارت صد آفرین سوم دبستان ، توی اوج از تحصیل خداحافظی می کردم .