یادداشت های از سفر به تایلند (3)
یادداشت هایی از سفر به تایلند (۳)
کلا" در تایلند - حداقل در بانکوک - خبری از ترافیک نیست . عالیست .
خیابانهای چند طبقه و پیچ در پیچ و فرهنگ و شعور بالای مردم ، چیزی بنام ترافیک را بی معنی کرده است . انواع و اقسام ماشین های نو و کلاس بالا در کنار تاکسی های رنگارنگ و نیز " توک توک ها " ، بسیار منظم و با فاصله ای کاملا" مشخص – بدون هیچگونه آزاری – مسیرهایشان را طی می کنند .
اولین باری که سوار یکی از این تاکسی های مدل بالا که به سبک جنیفر لوپز طراحی شده بود شدیم ( بدنه باریک و صندوق عقب بزرگ ) ، راننده با لبخند ملیحی ، آلبومی را از داشبورد در آورد و تحویل ما داد . اولش فکر کردیم از ما خوشش اومده و میخواد آلبوم خانوادگیش رو نشونمون بده . با لبخند ملیحی آلبوم را گرفتیم و باز کردیم . دیدیم پُر است از عکسای خواهرهای بی حجاب ( بدون هیچگونه لباس و پوششی ) . فکر کردیم شاید عکسهای خانوادشه . گفتیم شاید اینجا رسمه که اینجوری عکس بگیرن و دوست دارن طبیعی هم عکس بگیرن بدون هیچ زرق و برقی . و یا اینکه از شدت فقر ، نتونستن هیچ لباس و پوششی گیر بیارن بپوشن ! اشک شوق در چشمان سعید حلقه زده بود . چند صفحه ای را که ورق زدیم ، راننده رو به ما کرد و با لبخند شیطنت آمیزی همراه با حرکت رفت و برگشت مُشتهایش گفت : " بوم بوم ؟! " . متوجه شدیم قضیه بی ناموسیه ! . با اخمی گفتیم :
" No BOOM BOOM ! WE ARE MUSLIM "
و آلبوم را پس دادیم .
توک توک
معمولا" اینجا توی بانکوک وقتی سوار تاکسی می شوی ، آلبومی از بانوان همگانی ( از قشرهای مختلف و سایزهای مختلف ) را در اختیار شما قرار می دهند که میتوانید به سلیقه خودتان ( والبته وضع جیبتون ) یکی را انتخاب کنید و در این امر خیر شرکت نمایید ( استغفراله ) .
بگذریم . از فرودگاه بانکوک به هتل رسیدیم . هتل Bangkok Center . هتل بدی به نظر نمی رسید . با ورود به هتل ، پرسنل و کارکنان ( که تقریبا" همه ی آنها دخترکانی جوان بودند ) لبخند زنان به استقبال ما آمدند . بی جهت نیست که تایلند را کشور لبخند ها می نامند .
ساعت 8 صبح به وقت بانکوک بود که به کمک یکی از همین خواهران ، وسایلمان را در اتاقمان ( 6006 ) گذاشتیم . توی اتاق ، یه اسکناس 10000 ریالی کف دستِ اون دختر خانم خدمه گذاشتیم . طفلک ازاین همه صفر روی اسکناس ، ذوق زده و متعجب شده بود . کم مونده بود از رضایت و شوق ، گریه کنه و بیاد توی .. . ( استغفراله ). بنده ی خدا فکر کرده بود پول کلانیه ! ( چون صفرهاش خیلی زیاد بود ! ) . به لابی هتل برگشتیم تا آماده ی اولین تور بانکوک شویم : تور کاخ سلطنتی و بودای زمردین ( Royal Grand Place & Emerald Buhda )
با استفاده از دو ماشین وَن از میان خیابانهای داخل شهر بانکوک حرکت کردیم . خانه ها ، مغازه ها ، فروشگاهها و کلا" زندگی در بانکوک ، فاقد انسجام و بافتِ یک دستِ شهری است . ( تقریبا" همچین وضعیتی را بعدها در شهر مدینه ی عربستان هم دیدم ) . همه چیز اینجا قاطیست . کوچه ها و معابر پُر است از دست فروشها و آشپزهایی که در حال پختن و سرخ کردن انواع و اقسام جَک و جونورا هستند . خانه های روی آب ! مغازه های روی قایق ! بانوان همگانی بدون هیچ پوششی توی ویترین مغازه ها !
وضعیت حجاب در بانکوک اصلا" خوب نیست ! . اکثر خواهران ، برای پوشش خود از پیراهن و یا تاپ به همراه شلوارک و یا دامن های کوتاهِ یک یا دو متر بالای زانو استفاده میکنند (!) که به راحتی می تواند احساسات ملت را جریحه دار کند ولی احساسات هیچکس را ندیدیم که جریحه دار شود . حتی برای ما هم بعد از 26 دقیقه همه چیز عادی شد . ( خدایا از سر تقصیرات ما بگذر ) . ما هم شلوارکی که در تهران خریده بودیم را پوشیدیم تا همرنگ جماعت شویم ولی پس از چند لحظه دیدیدم احساسات مردم دارد جریحه دار میشود . بیخیال شلوارک شدیم و همان تُنبانِ خودمان را پوشیدیم .
سعید توصیه کرد که در این خصوص ( وضعیت حجاب و پوشش خواهران تایلندی ) ، کار فرهنگی کنیم . به همین خاطر هر خانم یا دختر خانمی که با آن وضع و پوشش می دیدیم به آنها اَخم میکردیم تا بلکه متوجه اشتباه خودشان بشوند . علی اصرار داشت که علاوه بر کار فرهنگی ، هر کدام یک شترق (shataragh) هم بزنیم زیر گوششان تا تاثیر کار فرهنگیمان بیشتر شود ولی ما قبول نکردیم . ( خدایا ! ما که توی این چند روز نتونستیم هدایتشون کنیم . حتی نزدیک بود که ما را هدایت هم بکنند که به خیر گذشت . انشاله خودت اگه تونستی ، کاری بکن )
ادامه دارد ...