حکایت مملکت ما
حکایت مملکت ما
روز از نیمه گذشت و ما کماکان به هیچ کاری نرسیدیم . اینجا تهران است شهر گل و بلبل ، شهر رنگ ها ، شهر ترافیک ، شهر دود و دم . شهر هزار و یک کوفت و زهر مار دیگر . به جرات می توان گفت شهر تهران از گراش هم بزرگ تر است . امروز فرصتی دست داد تا به عنوان یک شهروند ، دیداری از مجلس داشته باشم و از نزدیک ، یکی از جلسات علنی را نظاره گر باشم .
فضا و جو آنجا برایم جالب بود . ظاهرا" بعد از ماجراهای انتخابات ، جریانات فتنه ، مفسدین اقتصادی و ... یک سرگرمی جدیدی هم برایشان پیدا شده : جریان انحرافی .
در جلسه ی علنی ، صدای اکثر نماینده ها از وضع مملکت در آمده بود . یکی از افتتاح زودهنگام پالایشگاه و انفجار آن و جزغاله شدن جوان مردم دادش بالا بود . دیگری از آمارهای دروغین و اعجاب آور اشتغال زایی ، شگفت زده شده بود . آن یکی از فقر و بدبختی مردم حوزه ی انتخابیه اش شاکی بود . خلاصه ، اوضاع ، خیلی شیر تو شیر تر از اون چیزی نشان می داد که ما فکر می کردیم .
بگذریم . امسال هم مثل همه ی تابستان های گذشته ، حجاب و عفت و حیا از این همشیره های تهرانی ، رخت بر بسته است . البته انصافا" ، کیفیت ، شفافیت و رزولیشن بعضی از اینها بسیار بالاست . بعید می دانم این شفافیت و نورانیت ، بخاطر نماز شب باشد . آخه پدربزرگمان می گفت : این شهری ها که نماز نمی خوانند .