گراش  گراش نامه ای به استاد  گراش        

 

  سلام دوستان . در باب اهمیت قلم و نوشتار! خاطره ای به ذهنم رسید که خدمتتان عرض می کنم . دو سال پیش که در پایان ترم تحصیلی ام دردانشگاه مشخص شد  سه درس سه واحدی را که با یک استاد داشتم افتاده ام ، به تکاپو افتادم که چه خاکی بر سرم بریزم . آخر ممکن بود با آن وضعیت ، مشروط شوم . 

 

           

              عاقبت نقد فروشی                    عاقبت نسیه فروشی

 

 

  اینهم نمراتم : مهندسی اینترنت (  Internet Engineering   ) :  ۷/۴  ، الگوریتم : 6/۸  و  مهندسی نرم افزار( Software Engineering )  :  ۷/۶  . به این فکر افتادم که امان نامه ای برای استادم بنویسم . همین کار را هم کردم . این هم متن امان نامه ای که برای استادم Mail کردم و ما را رستگار کرد !   : 

 

 ((     محضر مبارک آن مهر گستر دانشجو پرور ، آن دانش دوست هنرور، شیخنا و استادنا و طبیب قلوبنا حسن خان ...(حفظ الله جلاله و مقا مه )

 

  و خداوند باریتعالی را گواه که مدت زمانه ایست که در پی علم و معرفت و  از برای اینکه از گنجینه ی علم و ادب آن عا لی
مقا م ، آن گوهر زمان ، آن مهر گستر دانشجو پرور توشه ای برچینم ، هر هفته بر مرکب نامرکب " ایران پیما " نشسته و از هشتاد فرسخی به بندرگاه آمدی و سپس همانا بازگشتی و تو چه د انی چه رفتنی و چه بازگشتنی .
چون از رسول روایت است که در طلب علم باشید حتی اگر در بندر چین وماچین و شانگهای باشد .

غافل از اینکه دست تقدیر و مشیت آن عالیمقام ، ما را در چه ورطه ای انداخته :

سافت ور انجینر : ۶/۷      الخوارزمی : 6/۸    اینترنت انجینر : 4/۷

و بدان و آگاه باش استادا ، گر  یکی را فتادم ، به رسم مکتب خانه ، مشروطه همی گردم .

  حبیب من ،  فی الفور از برای جبران بدبختی ، همت گماردم و در هفده ایامی ، سه پروژه آماده همی نمودمی و در طرفه العینی با همان مرکب کذایی به بندر گاه آمدم . غافل از اینکه استاد ، باز هم وعده را خلف نمودی و زمانه ی تحویل را از 19 به 26 (بهمن) تغییرهمی دادی . و باز هم استاد ، ما را گذاشتندی و رفتندی .

 

  استادا : زن دارم ، بچه دارم ، کوچک دارم ، بزرگ دارم ، دختر دارم ، پسر دارم .....

 

ما را شهید نکن ، باشد که رستگار شویم .........

 

والسلام علی عباده الصالحین -  سید محمد فرهمند  – 21 محرم الحرام سنه 142۱   ))