فردای آن روز ، آس و پاس به خاک وطن برگشتم و من تمام افتخار و خوشنودی ام این بود که سارقان ، آنشب نتوانسته بودند گوشی نوکیایی را که تازه خریده بودم پیدا کنند ! اما زهی خیال باطل ! ......

در آخرین روز اردیبهشت ماه هم عزیزی دیگر ( البته این بار نه در شهری غریب بلکه در شهر خودم ) گوشی نوکیای محبوبم را ـ در فرصتی ـ با آنهمه فایل های شخصی ، از من به امانت بردند ! این یکی دیگه بد جوری حال منو خراب کرد .


واقیعت امروز مملکت

به جان پنج تا بچه هام ، گیرش بیارم بد جوری حالشو می گیرم .  طی این مدت ، بارها با گوشی ام تماس گرفته ام . ولی طرف ، فقط یک بار جواب منو داده . متن اولین و آخرین گفتگوی من و این عزیز ( سارق ) بشرح ذیل می باشد :

 برای رفاه حال هموطنانم در خارج از کشور ، آنرا دست و پا شکسته به عربی هم ترجمه کرده ام :

( بعد از چند بار بوق ممتد و منقطع : ( من بعدٍ قلیلٍ بوق الممتد والمنقطع :)

من : الو سلام ، خوب هستید ؟ ( انا : السلام علیکم ورحمت اله ، کیف حالک یا اَخی؟)


سارق : سلام بفرما ( السارق : سلام اخی ، البفرما ، الفرمایش ؟)


من : ببخشید گوشیه من دست شماست ؟  ( انا : المعذرت ، هل گوشیونٌ متعلقٌ به انا فی یَده اَنتَ ؟ )


سارق : شما کی هستید ؟ ( السارق : ماذا اَنتَ یا اَخی ؟ )


من : من فلانی ام صاحب اون گوشی ( اَنا محمد بن فرهمند بن آل پنهان ، صاحبُ ذالک الگوشیّ )


سارق : صاحبش هستی که باش و لی من اونو پیدا کردم (!!!)

(السارق : اَنتَ صاحبٌ فیکون (یعنی باش) ولکن آنا وَجَدَ ذالک (ثلاثَ علامة التعجبةٌ )


من : درسته ولی شما اونو به من برگردونید من حتما" شیرینیشو در خدمتتون هستم ( و کمی هم پیاز داغش رو زیاد کردم )

( انا : الصحیح ، الصحیح ، ولکن انتما ترجعون ذالک الگوشی ، انا حتمنن فی خدمتک ، الشیرینیة الخوشمزةٌ لآنتَ محفوظٌ . (( و قلیلٌ پیاز داغها افزایشها : انتَ حبیبی ، انت نورٌ عینی ، انتَ لئوناردو دی کاپریوئی ، فقط انتَ ساکنٌ فی قلبی و ...)) )


سارق : عجب ادمی هستی ! میگم من اونو پیدا کردم پس مال منه !!!

( السارق النامَرد : الزرشک ! انت عجب الآدمٌ المشنگیه ! البیکاز (زیرا) انا قال وَجَدَ ، لهذا دیسْ ایزْ مال انا !)


( انا قالَ فی قلبی : المشنگ ، کانَ هفت جد و الآبادکَ )

بوق مممممممممممممتد !؟ ( البوق الممممممممتد ) ))


در این مدت خیلی سعی کردم باهاش تماس بگیرم ولی دیگه جواب نمیده . خطم رو هم هنوز قطع نکرده ام تا هنوز امکان ارتباطم با او باشه .

در حال حاضر در پایان اردیبهشت ماه ، کلیه لوازم سیار و جانبی من ، اعم از منقول و غیر منقول ! شامل موارد ذیل می باشد و لاغیر ! : یک دست پیراهن و شلوار ، یک دست لباس زیر ، یک دست لباس خیلی زیر ، کفش و جوراب . البته هر یه ساعت یه نگاهی به داخل لباسام می کنم ببینم یه وقت خدای نکرده خودم رو نبرده باشند ؟! . . .